جمعیت مهمترین مسئله امنیتی و مولفه اول قدرت نظامی کشور خواهد بود تعداد وام‌های پرداخت‌شده برای ازدواج و فرزندآوری رکورد زد| راه اندازی مراکز همسان گزینی عرض ارادت دختران مشهدی به کریمه اهل‌بیت(ع)+فیلم پاسخ به پرسش‌های حقوقی بانوان | تکلیف نفقه در دوران عقد چیست؟ بی‌نام‌و‌نشانیم‌ ای‌حضرت پدر! روایتی از زنان مسلمان بااقتدار در تاریخ ایران | درسارای‌ملک‌خانم همسر باذکاوت تیمور یک دخترانه صمیمانه ویدئو | گل‌آرایی حرم حضرت‌معصومه‌(س) با ۵۰ هزار شاخه گل هشدار قرمز یک پزشک| ساده‌انگاری نسبت به سقط جنین حتی در بین خانواده‌های متدین دختری که با بیماری‌ نادرش رفاقت می‌کند هزینه درمان ناباروری در ایران کمتر از سایر کشورها فرزندان سوم و چهارم ۶۵ درصد از سقط جنین‌های خراسان رضوی هستند آیا لایحه «ارتقای امنیت زنان» فمنیستی است؟ زنان به چند ساعت خواب نیاز دارند؟ صدور رأی بی‌سابقه به‌نفع بانوان ایرانی توزیع بسته های بهداشتی دوران بلوغ بین دختران دانش آموز در خراسان رضوی از تولیدات هنرمندان درباره جوانی جمعیت حمایت می‌شود برنامه‌های دهه کرامت با گلباران حرم مطهر امام رضا (ع) در مشهد آغاز می‌شود روایت یک بانوی نخبه از تجربه زندگی با چادر در آمریکا و ژاپن تست آمینوسنتز در دوره بارداری و هزینه بالای آن
سرخط خبرها
حرم نوشت‌های یک خادمه | خدمتی با جان و دل

حرم نوشت‌های یک خادمه | خدمتی با جان و دل

  • کد خبر: ۲۰۵۵۲۴
  • ۲۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۳
خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را می‌گفت دلم می‌لرزید و آسمان چشمانم بارانی می‌شد.

به گزارش شهرآرانیوز، چایخانه که باشیم فرصت سر خاراندن هم نداریم مخصوصا اگر چایخانه کوثر باشد. یا باید حواسم به نظم صف‌ها باشد که هم شلوغ نشود و هم حق زائر‌ها رعایت شود تا بخاطر چند دقیقه در صف ایستادن دلخوری پیش نیاید.

هرچند بخاطر اینکه صفای دل‌ها ناخوداگاه اینجا بیشتر می‌شود ندیده‌ام بخاطر جا زدن چند نفر در صف کسی ناراحت شود. یکی از ما اول صف می‌ایستد و یکی از هم خدمتی‌ها هم انتهای صف. این بار من آخر صف بودم و باید زائر‌ها را هدایت می‌کردم به فضای بازی که کنار چایخانه کوثر قرار دارد.

خانمی حدودا ۳۵ و ۳۶ ساله استکان چای را دستش گرفته بود و به من نگاه می‌کرد. یکی دو باری نگاهمان به هم گره خورد، ولی من بخاطر شلوغی چایخانه چندان توجهی به آن نکردم.

خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را می‌گفت دلم می‌لرزید و آسمان چشمانم بارانی می‌شد. انگار هنوز حرف برای گفتن داشت. حرفش را کمی مزه مزه کرد. ببخشید... یک سوال می‌توانم از شما بپرسم. بله حتما.

«خادم‌هایی که اینجا کار می‌کنند حقوق می‌گیرند؟» بدون هیچ مکثی گفتم نه! ما همه اینجا به صورت افتخاری خدمت می‌کنیم. اگر شنیدید عده‌ای اینجا حقوق دارند آن‌ها نیروی آستان قدس رضوی هستند که اینجا کار می‌کنند، مثل خیلی آدم‌های دیگر که در یک اداره یا ارگانی کار می‌کنند و دستمزد دریافت می‌کنند.

توضیحاتم برایش به قدری واضح بود که اقناع را از چشمانش خواندم. او هم از پاسخ مبسوطی که به او دادم تشکر کرد و التماس دعایی گفت و خداحافظی کرد. هنوز قدمی بر نداشته بود که در ادامه گفتم: «البته ما که اینجا هستیم به این خدمت افتخار می‌کنیم و با جان و دل وقت می‌گذاریم. این چند ساعت خدمت در طول هفته کمترین کاری است که می‌توانم انجام بدهم.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.